جدول جو
جدول جو

معنی بنه زئن - جستجوی لغت در جدول جو

بنه زئن
برین
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بند زدن
تصویر بند زدن
به هم چسباندن ظرف های شکسته با بند یا بش، بش زدن
فرهنگ فارسی عمید
حرکت دسته جمعی یک خانواده با تمام اموال و دارایی از جایی به جایی یا از شهری به شهر دیگر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ بَ سَ کَ / کِ دَ)
خود را به کسی زدن. (ناظم الاطباء). با قسمتی از بالای تن، به تن دیگری زدن. با جزئی از تن بر دیگری زدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(نَ بَ)
متصل کردن قطعات ظرفهای شکسته. آوند شکسته را با پاره های آهن یا روی پیوند کردن. وصل کردن تکه های جداشدۀ کاسه و بشقاب. (فرهنگ فارسی معین). دو پارۀ شکستۀ سفال یا ظرف چوبین یا چینی را با آهن باریک بیکدیگر پیوستن. لگام و فش کردن ظرف چوبین یا سفالین شکسته. (یادداشت بخط مؤلف). بش زدن (در تداول اهالی خراسان).
لغت نامه دهخدا
(بَ لِ)
دهی از بخش روانسر شهرستان سنندج. سکنۀ آن 300 تن. آب آن از چاه و محصول آن غلات دیم و لبنیات است. این ده در دو محل بفاصله یک کیلومتر واقع است و بنام بله زین بالا و پائین شهرت دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) ، بادخورک، که پرنده ایست. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به بادخورک شود، بابونه. (الفاظ الادویه)
لغت نامه دهخدا
(بُ نَ زَ)
دهی جزء بلوک پرکوه دهستان عمارلو است که در بخش رودبار شهرستان رشت واقع است. و دارای 150 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(سُ خَ گُ تَ)
گنه بر خود زدن، گناه را بر گردن گرفتن. گناه را به خود گرفتن:
در گنه او از ادب پنهانش کرد
زآن گنه بر خود زدن او بر بخورد.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(بُ نَ / نِ کَ)
حرکت با جمیع کسان و دارائی از ناحیه ای به ناحیۀ دیگر. (فرهنگ فارسی معین).
- بنه کن رفتن، با تمام خدم و حشم و کسان و اموال بمکان دیگر نقل کردن. از جایی بجایی کوچ کردن و رفتن با تمام دارایی و خدم و حشم. از بیخ و بن برکندن و قطع علاقه کردن از جایی
لغت نامه دهخدا
تصویری از بند زدن
تصویر بند زدن
متصل کردن قطعات ظرفهای شکسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنه زدن
تصویر گنه زدن
گناه زدن، یا گناه بخود (بر خود) گناه زدن برخود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بند زن
تصویر بند زن
آنکه کاسه و بشقاب را پیوند دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنه کن
تصویر بنه کن
حرکت با جمیع کسان و دارایی از ناحیه ای بناحیه دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنه کن
تصویر بنه کن
((~. کَ))
حرکت دسته جمعی یک خانواده یا یک دسته از جایی به جایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بند زدن
تصویر بند زدن
((بَ. زَ دَ))
ظرف های شکسته را پیوند زدن
فرهنگ فارسی معین
نام روستایی در حوزه خانقاه پی سوادکوه، نام مرتعی در حوزه
فرهنگ گویش مازندرانی
زنگ زدن فلزات
فرهنگ گویش مازندرانی
کوزه زدن به قصد حجامت
فرهنگ گویش مازندرانی
آرواره ی پایین
فرهنگ گویش مازندرانی
خلط مبحث کردن، نشان از چیزی یافتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پنجه کشیدن چنگ زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چانه زدناصرار در گرفتن تخفیف در معامله
فرهنگ گویش مازندرانی
تنه زدن به کسی
فرهنگ گویش مازندرانی
به زمین زدن، از شرایط مناسب و موضع مطلوب کسی را ساقط کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
شکسته بندی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
هدایت گوسفند ماده به مکانی مخصوص، برای شیر دادن به بره های
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که دیگری را مورد تمسخر قرار دهد
فرهنگ گویش مازندرانی